دانلود مقاله مبانی علم جغرافیا تحت word دارای 117 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله مبانی علم جغرافیا تحت word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله مبانی علم جغرافیا تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن دانلود مقاله مبانی علم جغرافیا تحت word :
با آنکه جغرافیا نیز مانند اکثر علومی که بشر را در طول تاریخ زندگی وی بر روی کره زمین کمک و هدایت کرده اند، روندی پرنوسان را پشت سر گذاشته و تا کنون که دوره شکوفائی آن است و به جامعه جهانی خدمات ارزنده ای کرده است هنوز تعریف واحدی که مورد قبول محقیقی و اهل فن باشد از ان نشده است.
لازم به ذکر است که انسان از آغاز پیدایش و حرکت در جهات مختلف و بدنبال اهدافی که منجر به سیر کردن شکم و پناه جستن در تأمین ها جهت حفظ و حراست از پدیده های مختلف جغرافیائی و یا همه همنوعان و موجودات مزاحم می شده است به صورتی خطری و یا ناآگاهانه از جغرافیا مدد گرفته و در پناه عوامل لامتجزای آن آرام گرفته است . بنابر این بهره گیری از جغرافیا سابقه ای طولانی دارد، لاکن تا پیش از پی بردن به یاد گیری سواد و ایجاد فرهنگ مکتوب ، آثاری که نشان دهد انسان چگونه از دانش جغرافیا بهره می گرفته است بصورت منظم و متوالی در دست نیست.
با آنکه کارهای نوشته شده جغرافیائی در تمدنهای گذشته :یونان، روم، مصر، چین، بین النهرین، هند و ایران در قالب لوح های گلی یا حکاکی برروی سنگها و کتابت بروی پا پیروس انجام می شده است، با اینحال غالب اصطلاحات جغرافیائی ما بخاطر ارتباطات فرهنگی با کشورهای مغرب زمین از آنچه یونانیان انجام داده اند، نثات گرفته است. با این وجود تا گذشته ای نه چندان دور، جغرافیا را علمی توصیفی می دانستند و در صورت نیاز به آمار و اطلاعات برای وصف آنچه می نوشتند و یا می خواستند به نمایش در آورند، وقتی با شکل روبرو می شدند جای آن را خالی می گذاشتند، اما در اکثر موارد توصیفاتی که از یک مکان یا گروهی از انسانها می شد، مبتنی بر مشاهده و تجربه بود.
غالب نوشته های توصیفی جغرافیا متعلق به دوره کلاسیک جغرافیای یونان می باشد. بنابراین قرن سوم قبل از میلاد هیچ یک از کسانی که به کسب دانش جغرافیا پرداخته بودند اصطلاحی برای آن ابداع نکردند . در این قرن اولین گام مهم توسط اراتوستن Eratosthenes از اهالی اسکندریه در قلمرو جغرافیا برداشته شد.
اراتستن در سایه تجارت و دانشی که در مورد زمین کسب کرده بود، محاسبات دقیق و قابل ملاحظه ای از ابعاد آن استخراج و در یک کارگاه توصیفی از زمین اصطلاح Geagraphica را بر آن نهاد.
علی رغم اینکه از این نوشته اراتوستن اکنون اثری بر جای نمانده است، با این وجود چنین اشتهار یافته که این اولین لغت ثبت شده از جغرافیا است که به نسل های بعد از اراتوستن انتقال یافته است. اصطلاح ترکیبی جغرافیا مشتق از « ge » لغت یونانی بمنی « زمین » و « grapho » به معنی «من می نویسم» می باشد. بنابر این جغرافیا به معنی نوشتن درباره زمین و یا توصیف کره زمین است.
اراتستن و سایر تجربه اندوزان آنچه مشاهده و به وصف در می آوردند در یک جهت طی طریق می کردند و آن به گفته این دانشمندان یونانی آشکار کردن ویژگیهای « Ecumene » اکومن یا محیط مسکون بود.
در آن زمان وسائل دسترسی به نقاط دور دست ، ابتدائی و ناکافی بوده و در نتیجه فقط بخش های کوچکی از سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا شناخته شده بود و آنچه را که می شناختند « اکومن» (محیط مسکون) نام گذاری کرده و درباره خصوصیات طبیعی و انسانی آن بصورت توصیفی به نگارش پرداخته اند.
کاملترین تعاریف و توصیفات به عمل آمده که اکنون در دسترس قرار دادند، در خلال کارهای انجام شده، توسط بطلمیوس و استرابو حابی انجام پذیرفته است.
خلاصه اینکه تا دوره رنسانس آنچه زمینه و مبنای علم جغرافیا را تشکیل می داد از شناخت سرزمینهای اطراف دریای مدیترانه که از شرق تا هندوستان، از جنوب تا سرزمین لیبی و از غرب تا محدوده دریای مالش بود فراتر نرفت.
قرون پس از میلاد تا رنسانس دوره رکود علم جغرافیا بود و علی رغم جنگ های صلیبی و راه یافتن اروپائیان به سرزمین فلسطین و جنگ ها خونین با مسلمانان و بهره فراوان از دانش جغرافیای مسلمانان، با اینحال خود در زمینه این علم کار با اهمیتی انجام ندادند.
از قرن پانزدهم میلادی و پس از آنکه مسلمین بخاطر اروپائیان در طول جنگهای صلیبی انجام داده بودند از آمد و شد آنها به شرق زمین خود داری کردند و اروپائیان نیز برای نیل به سرزمین ادویه «هندوستان» راه دریا را در پیش گرفتند که این خود باعث اکتشافات مهم جغرافیائی و سرزمین ها و مردمانی شد که نتیجه آن افزایش و انشعاب دانش علم جغرافیا بود.
از جمله پیشقدمان مطالعات جغرافیای جدید بعد از اکتشافاتی که صورت گرفت. وارینوس “ Varenius “ در قرن هفدهم وکانت در قرن هجدهم بودند.
با اینکه تا دوره کلاسیک جغرافیا ، غالب زمینه های مطالعاتی این علم معطوف به توصیف اماکن شناخته شده یا نقاطی که کشف می شد بود، لاکن در دوره کلاسیک جغرافیا دیدگاه دیگری در میدان مطالعاتی آن پدیدار و به آن موقعیتی دو گانه عنوان: وضعیت بخوبی و وضعیت زمینی بخشید.
دیدگاه زمینی، همان بود که از گذشته راجع به آن بحث می شد و بتدریج شاخ و برگ های جدیدی به آن افزوده شد که در درون یک توده خشکی دایره ای شکل جای گرفته و یک رودخانه اقیانوسی آن را احاطه کرده بود.
در بحث وضعیت نجومی نیز فکر تجسم فضائی زمین و قرار دادن این کره در ردیف ثوابت و سیارات، بحث کیهان شناسی را پیش آورد که نه تنها به مسائل موقع زمین در فضا و نسبت به سایر سیارات توجه داشت، بلکه آنچه را که در روی زمین وجود دارد وبه عنوان شقوقی از یک پیکره در فضا مشتق شده اند را نیز مورد توجه قرار داد. شکل، اندازه، و تقسیمات کره زمین به این طریق از محتویات کیهان شناسی شمرده شدند.
آنچه مسلم است،اینکه مفهوم کرویت زمین در قرون قبل از میلاد یک بحث فلسفی بوده است نه یک اثبات مبتنی بر مشاهده، تا زمان ارسطو چنین فکری به همین حال باقی بوده است و ارسطو موضوع کرویت زمین را براساس مشاهده و نتیجه گیری به اثبات رسانیده است با آنکه اصول و مبانی علم جغرافیا در زمانی که به سالهای پایانی قرن بیستم می رسید با گذشته آن تفاوتهای عمده کرده است، اما در حقیقت جغرافیای کلاسیک قدیم بستر بنیادین و مورد استناد جغرافیای جدید است. جغرافیای جدید بیشتر چشم انداز مطالعاتی خود را بر انسان معطوف داشته است. (نظری، مبانی علم جغرافیا، صص الف تا ه )
ماهیت مکان:
مکان مرکز عمل آگاهانه و ارادی انسانها است، مرکزی است که در ان از رویدادهای مختلف، تجربه زندگی می آموزیم. رویدادها و عملکردهای آگاهانه، تنها در ساخت مکانهای معینی پر اهمیت جلوه می کنند. علت افتراق مکانها تمرکز ارزشها،دیدگاهها، هدف ها و تجربه های مختلف در آنها است. عوامل مختلف است که بصورت کلی و ترکیبی ضرورتاً چهره و ماهیت مکان را شکل می دهند. یعنی مکان، شخص ،زمان و عمل آگاهانه، یک بخش وحدت پذیری را تشکیل می دهند.
مکان دارای خصیصه های است که از آن جمله عبارتند از:
1- روح مکان: روح هر مکان در چشم انداز آن مشخص می شود؛
2- مکان و زمان: مشخصات مکانی در طول زمان تغییر می کند؛
3- مکان و جامعه: ساختار هر جامعه ،از عوامل مهم در ساخت مکانی می باشد. بدینسان که هر مکانی ، نشان ونمادی از جامعه خود به شمار می رود؛ (جامعه شهری، روستائی و ....)
4- ریشه در مکان : انسان ریشه خود را در مکان ویژه ای جستجو می کند و تعلق به مکانی پیدا می کند که در آن آزادی ، نیازهای اساسی و اهمیت او تأمین گردد. مکانی که گوشه ای از ان را به عبادت خداوند اختصاص دهد، گوشه ای را برای زندگی روزمره انتخاب کند و جائی را برای خاک سپاری خود و بستگانش تعیین کند و ....
پس نتیجه این می شود که هیچ فردی مجزا و منفک از مکان خود نمی باشد.
5- مفاهیم مختلف مکان: مکان می تواند به صورتهای مختلف تعریف شود. نظام رودخانه ای، یک مکان محسوب می گردد. چنین است نظام بازار و یا دانشگاه. که مثال اول یک فرایند طبیعی، دومی بر پایه یکپارچگی اجتماعی ومثال سوم ساختار معنوی دارد؛
6- غربت زدگی و مکان: وابستگی به مکان علایقی را در انسان بوجود می آورد و دوری از آن، دلتنگی، افسردگی، و پاره ای از اعراض را سبب می شود؛
7- مکان به عنوان یک واحد فضائی: مکان به یک واحد از فضا اطلاق می شود، مثل یک شخص، یک استان، یک کشور، گاهی هم مکان به بخش خاصی از فضا که به وسیله انسان اشغال شده باشد گفته می شود. نظیر: مکان سکونتی، مکان اوقات فراغت و.... هر مکان شرایط منحصر به فردی دارد؛
8- نمود عینی: مکان ها نمود عینی دارند و با تغییرات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، عناصر جدیدی را می پذیرند و پاره ای از عناصر قدیمی را از دست می دهند؛
9- صفت مشخص: و صفت مشخص مکانها، به وسیله عقاید و باورهای اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی شکل می گیرد .
هویتهای مکانی :
هویت هر مکان، از سه عامل در همتنیده تشکیل می شود:
1. عوامل مشخص طبیعی و نمود ظاهری آن ؛
2. فعالیتهای مشاهده پذیرو کار کردها؛
3. مفاهیم یا نهادها
در داخل هر یک از این سه عامل، تعداد زیادی از مفاهیم، شرایط و عناصری موجود است که با شیوه های بیشمار می توانند با یکدیگر ترکیب شوند و هویت ویژه ای را سامان دهند. هویت یابی هر مکان، ویژه همان مکان می باشد.
نتیجه آنکه، مکانها ترکیبی از نظام انسانی و طبیعی را دارا می باشند.
(شکوئی، 1375، 274-276)
مفهوم جغرافیائی مکان:
در مفهوم جغرافیائی مکان، روی یک و یا هر سه مورد (موقع مطلق و موقع نسبی) یا فضا تأکید می شود. جغرافیدانان، بر مکان استقرار (موقع مطلق و موقع نسبی) یا فضای منحصر بفرد اعتبار زیادی قائل می شوند. یاد آور می شویم که این سه مقوله از مکان، به ندرت ابعاد تکمیلی یک مکان را تشکیل می دهند . اما هر یک با دیگری تماسهایی بر قرار می کند.
1- موقع مطلق ( ریاضی):
با استفاده از شبکه قرار دادی کره زمین یعنی مدارات و نصف النهارات و طول و عرض جغرافیائی موقع مطلق یا موقع ریاضی هر نقطه مشخص می شود، موقع مطلق غیر قابل تغییر و ثابت می باشد. اگر کشوری در 5 درجه عرض جغرافیایی قرار گرفته باشد نمودار این واقعیت است که در آنجا اختلاف فصول وجود ندارد و مدت تابش خورشید و تاریکی هوا برابر است.
برعکس اگر جامعه ای در 75 درجه به عرض جغرافیایی مورد مطالعه واقع شود اختلاف بین فصول به شدت محسوس بوده و خورشید مدتها در افق پنهان است. از این رو عرض جغرافیائی از عوامل مهم در تعیین و تشخیص نوع آب و هوا در سیاره زمین است. توجه داشته باشیم که در کیفیت و شرایط عوامل آب وهوا در نواحی جغرافیائی علاوه از عرض جغرافیائی، نقش ناهمواریها، دوری و نزدیکی به دریاها و اقیانوسها، و سایر پدیده های طبیعی نیز موثر می باشد.
2- موقع نسبی: ( جهت ، فاصله ، ارتباط )
طرز قرار گیری نقاط یا نواحی جغرافیائی نسبت به یک نقطه یا ناحیه دیگر و فاصله آن، موقع نسبی را تشکیل می دهد. مثلا ایران در جنوب غربی آسیا قرار دارد، دوری و نزدیکی به دریا، بر مرزها یا مراکز اقتصادی و غیره.
موقع جغرافیایی از مهمترین عوامل طبیعی است، این عامل جغرافیائی نه تنها در شکل و نوع سکونتهای انسانی موثر می افتد، بلکه پیشرفتهای اقتصادی، وسائل دفاعی، افکار و عقاید سیاسی جامعه را نیز در کنترل خود قرار می دهد. بدین سان که نقش موقع جغرافیایی در ایجاد و گسترش شاهراهها، خطوط آهن، کانالها، خطوط ارتباطی و راههای هوائی عامل قاطع و تعیین کننده بشمار می رود. گاهی به پاره ای از نقاط نقشهای جدید می بخشد و زمانی نیز این نقشها و ارزشهای آن را به نقاط دیگر واگذار می کند.
در عصر، موقع جغرافیایی، در سیاست جهانی و ناحیه ای، توسعه تجاری ملت ها برخورد فرهنگها، دفاع ملی و ایجاد پایگاههای نظامی، تجهیزات جنگی و صلح جهانی موثر می باشد. ولی تأثیرات و ارزشهای آن همیشگی، ثابت و پایدار نیست، بلکه به موازات تکامل و گسترش تکنولوژی، ظهور تشنجات جهانی، تغییرات عوامل حکومتی دگرگونیهای در نقشها و ارزشهای آن بوجود می آید.
آلن چرچیل سمپل، جغرافیدان آمریکائی عقیده دارد که «موقع جغرافیائی هر کشور و هرجامعه در تاریخ آفرینی آنها از عوامل بسیارمهم بشمار می آید»
به طور مثال: در دوره ای که زندگی تجاری در ناحیه مدیترانه مرکزیت یافت، شهر «ونیز» که در رأس دریای آدریاتیک قرار دارد به عنوان دروازه بخشهای مهم اروپا بشمار آمد و گذرگاه برنرBrenner (گذرگاه آلپی است) نیز از جهت ارتباط، نقش برجسته ای بین شمال و جنوب اروپا بدست آورد.
زمانی که عوامل تجاری به شمال «اطلس شمالی» منتقل گشت (دهانه رود های وزر “Weser” الب «Elbe » راین «Rhine » و تایمز نقش بندری قابل ملاحظه ای کسب کردند. در نتیجه از اعتبار و ارزش موقع جغرافیائی ونیز و گذر گاه برنر به سرعت کاسته شد. امروزه شهر ونیز بهشت جهانگردان محسوب می شود و گذرگاه برنر تنها قطارهای معمولی را عبور می دهد.
(شکوئی، فلسفله جغرافیا، صص 243-245)
مفهوم زمان در جغرافیا:
شرح پدیده های مکانی در جغرافیا، در ارتباط با تحول آنها در« طول زمان» مطالعه می شود. تحولات دریک ناحیه یا در یک پدیده جغرافیائی بیانگر تغییر آن در طول زمان است. این تحولات ممکن است در مدت کوتاهی صورت بگیرد و یاد در جریان قرنها عملی شود، از اینرو، امروزه هر پدیده جغرافیائی را که مشاهده می کنیم تحول و تکامل خود را در زمانهای گذشته و تحت شرایط خاص به انجام رسانده است.
William Mooris Davis :
در اوائل قرن بیستم ابتدا مفهوم تحول و تکامل به وسیله ویلیام موریس دیویس آمریکائی در مورد سیکل تکامل اشکال ناهمواریها ( مراحل : جوانی، تکاملی و پیری) مطرح شد. بعدا مکتب جغرافیایی ناحیه ای فرانسه ، بررسی تحول – تکامل را در داخل چشم اندازهای فرهنگی مورد تأکید قرار داد.
در کشور ما ایران مبحث زمان در « تقویم زراعی» در کشاورزی مطرح است. زمان دسترسی به مراکز فروش و ارائه محصولات باغی و زراعی برای کشاورزان مهم است.
مفهوم فضادر جغرافیا:
درجغرافیا مفهوم فضا، بصورت علمی، تقریبا از دهه 1950 ، با مطالعه فردکورت شیفر، در مـورد ( استثناگرائی در جغرافیا) وارد ادبیات جغرافیائی شد. مفهوم فضا در جغرافیا به « بخشی از سطح زمین که محتوای مادی و اجتماعی دارد» اطلاق می شود. از این دو فضای جغرافیائی شامل طبیعت و همه منابعی است که بطور مستقیم و غیر مستقیم مورد نیاز انسان است. در هر ناحیه جغرافیائی و در ارتباط با موقع مکانی و جغرافیائی نقاط واقع برروی کره زمین، فضاهای مختلفی به چشم می خورد.
جغرافیدانان مفهوم فضا را به دو صورت بکار می برند:
الف) فضای طبیعی که بر آن قوانینی طبیعی حاکمیت دارد مانند: دوری و نزدیکی به دریاها و اقیانوسها مقدار نزولات جوی، پوشش گیاهی، ویژگیهای اقلیمی و..؛
ب) فضای اجتماعی که نتیجه کارکرد فعالیتهای انسانی است و از قوانین اجتماعی تبعیت می کند. فضاهای فرهنگی، آموزشی،شغلی، تفریحی،تحقیقاتی از جمله دست آوردهای فضاهای اجتماعی هستند. گوناگونی فضاهای اجتماعی معلول جامعه، نژاد، فرهنگ،توان محیطی، تاریخ،دانش و تکنیک و سیاست و سرانجام نظام اداری و اقتصادی است. پیشرفتهای جوامع در زمینه های گوناگون سبب ایجاد و خلق فضاهای اجتماعی جدیدتری خواهد شد.
انسان و محیط جغرافیائی :
انسان موجودی است که تحت تأثیر شدید محیط و از جمله آب و هوا می باشد. ارتفاعات زیاد، بیابانهای خشک و سوزان، جنگل های انبوه،مناطق یخ بسته شمال و جنوب کره زمین از پذیرش انسان و انتشار آن جلوگیری می کند. در اینصورت انسان در مکانی اسکان می یابد که از نظر معیشت و رفاه با مشکل چندانی روبرو نشود. با این وجود انسان در هر محیط که چشم بدنیا می گشاید به نوعی با آن سازگاری پیدا می کند و اگر دچار مشکلات اقتصادی،معیشتی، اجتماعی و سیاسی شود مجبور به جابجائی و مهاجرت می شود.
زندگی در محیط های مختلف شرایط خاص خود را دارد، محیط های سرد و یخبندان به میزان زیاد توان و فعالیت انسان را سلب می کند؛ در محیط های گرم، گرمای زیاد موجب تعرق زیاد بدن و نوعی سستی و رخوت شده، بخش زیادی از وقت او به خواب اختصاص می یابد. حشرات و بیماریهای انگلی و روده ای نیز سبب افزایش تلفات می شود. فقط آب و هوای معتدل است که سبب محدودیت انسان نمی شود . جلگه ها به سبب شرایط مناسب کشاورزی باعث پیدایش بزرگترین شهرها شده اند حدود جمعیت جهان بین عرض های جغرافیایی 20-60 درجه زمین و آنهم در نیمکره شمالی مستقر شده اند در این مورد به نمودار شماره (1) که پراکندگی جمعیت را بر مبنای عرض جغرافیائی نمایش می دهد توجه شود.
با توجه به نمودار شماره (1) که پراکندگی جمعیت جهان را نمایش می دهد می توان گفت:
توزیع جمعیت در دو نیمکره زمین بسیار نامتوازن است، طوری که کمتر از 10 درصد جمعیت جهان در نیمکره جنوبی و 90 درصد جمعیت جهان در نیمکره شمالی مستقر می باشند.
- توزیع جمعیت در نیمکره شمالی هم بصورت بسیار ناهمگون توزیع شده است.
حدود ساکنان کره زمین بین عرضهای جغرافیائی 20درجه تا 60 درجه شمالی که قسمت اعظم آن منطبق با دنیای قدیم است زندگی می کند؛
بزرگترین بیابانهای کره زمین و عظیم ترین رشته کوههای جهان مثل هیمالیا و آلپها در این منطقه واقع گردیده اند.
این قسمت از کره زمین چهار قطب جمعیتی جهان که عبارتند از: جنوب آسیا، شرق آسیا، اروپا و شمال شرقی آمریکای شمالی را در برمی گیرد و بیش از جمعیت جهان در این مناطق زندگی می کنند و حال اینکه تنها 10 درصد از خشکیهای کره زمین را شامل است.
دومین گروه مناطق تراکمی و یا قطبهای ثانوی جمعیت مناطق پراکنده تری را شامل می گردد،که می توان: کالیفرنیا، قسمتهای ساحلی برزیل، دره نیل ، قسمتهایی از آفریقای غربی و آفریقای جنوبی را نام برد.
جمعیت کره زمین در گذر زمان با توجه به تحول محیطی و تحول علمی:
حدود 20000 سال قبل تعداد کل جمعیت کره زمینی (5) میلیون نفر بود که این جمعیت بخاطر عدم برخورداری از تکنولوژی و با استفاده از تکنولوژی سنتی خود از طریق شکار و جمع آوری دانه های گیاهی ارتزاق می کردند. حدود 000/10 سال قبل ابتدا در خاور میانه، سپس در هندوستان، چین، مکزیک و پرو کشاورزی و دامپروری وسیع معمول شد و کم کم شهرها بصورت امروزی بوجود آمد.
حدود قرن 16 رقم جمعیت کره زمین به عدد 500 میلیون نفر رسید، شهرهای پایتختی، شهرک های تجاری، مراکز مذهبی بزرگ بوجود آمدند و مناطق فرهنگی متمایز شکل گرفت.
در دهه های 1500 اکتشافات جدید جغرافیائی اروپائیان سبب کشف دنیاهای جدید شد و در 1750 انقلاب صنعتی در انگلستان بوقوع پیوست که نیروی حاصل از ماشین، تغییرات زیادی در محیط جغرافیائی بوجود آورد.
ذغال سنگ و بدنبال آن نفت ، ماشین ها را به حرکت در آورده و مواد خام طبیعت را به کالا تبدیل کرد و الگوهای جدید تجارت را بوجود آورد و در نتیجه قسمت های دور افتاده کره زمین را بهم پیوند داد، که این پیوند از طریق تبادل و تعامل کالا و مواد خام بین آنها حاصل شد.
از سال 1800 که جمعیت جهان به بیش از یک میلیارد نفر رسید و بخاطر کشف سرزمین های جدید میلیون ها نفر از اروپا بویژه انگلستان به آمریکا و استرالیا و آفریقا مهاجرت کردند. اروپائیان مولد سرمایه، دانش و تکنولوژی و بومیان تأمین کننده نیروی کار بودند و جوامع استعماری شکل گرفت.
- ۹۵/۱۲/۲۷